جدول جو
جدول جو

معنی دشمن شاد - جستجوی لغت در جدول جو

دشمن شاد
به کام و مراد دشمن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دشمن شکر
تصویر دشمن شکر
دشمن شکرنده، کسی که دشمن خود را درهم شکند و خرد کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دشمن کام
تصویر دشمن کام
کسی که اوضاع و احوالش بر وفق مراد دشمن است، مطابق کام و آرزوی دشمن، تیره بخت، برای مثال محنت زده ای غریب و رنجور / دشمن کامی ز دوستان دور (نظامی۳ - ۴۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دشمن شکن
تصویر دشمن شکن
کسی که دشمن را شکست دهد و بر او چیره شود، شکنندۀ دشمن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِکَ دَ / دِ)
دشمن مالنده. مغلوب کننده دشمن. عدومال:
خسرو شیر دل پیل تن دریا دست
شاه گرد افکن لشکر شکن دشمن مال.
فرخی.
ای جهاندار بلند اختر پاکیزه گهر
ای مخالف شکر رزم زن دشمن مال.
فرخی.
بروز بزم ز بهر ویند دوست نواز
بروز رزم ز بهر ویند دشمن مال.
سوزنی.
به کف ّ راد دهی مال خویش را مالش
تراست مال مگر دشمن و تو دشمن مال.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ / تِ)
شکننده دشمن. خصم شکن. عدومال. آنکه بر دشمن چیره می گردد. (ناظم الاطباء). کسی که خصم را مغلوب سازد. و رجوع به دشمن شکنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ دَ)
عداوت پیدا کردن. مقابل دوست شدن. کینه و خصومت یافتن با کسی: اگر این بنده آن شرایط درخواهد تمام... همه این خدمتکاران بر من بیرون آیند و دشمن من شوندی. (تاریخ بیهقی).
کسی کز خدمتت دوری کند هیچ
بر او دشمن شود گردون گردا.
عسجدی.
اگر دهر منکر شود فضل او را
شود دشمن دهر لیل و نهارش.
ناصرخسرو.
بنشاند آب آذرش بگریزد آب از آذرش
یک رکن او چون دوست شد دشمن شود آن دیگرش.
ناصرخسرو.
گرم دشمن شوی یا دوست گیری
نخواهم دست از دامن گسستن.
سعدی.
من این پاکیزه رویان دوست دارم
وگر دشمن شوندم خلق عالم.
سعدی.
ما را سریست با تو که گر اهل روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ دَ / دِ)
زادۀ دشمن و زادۀ خصم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ بُ دَ / دِ)
دشمن دارنده. آنکه او را دشمن باشد. دارای دشمن. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، که دشمن گیرد. که دیگری را دشمن شمرد. مبغض. دشمن. عدو. (یادداشت مرحوم دهخدا). مقابل دوست دار. یعنی آنکه هم مراد دشمنان باشد. (آنندراج) :
ز بیم تیغ تو آنرا که دشمن دار تو باشد
همه ساله دو رخ بر گونۀ دینار تو باشد.
فرخی.
اگر فردا شفاعت را ز احمد طمع میداری
چرا امروز دشمن دار اهل البیت و فرزندی.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 335).
صلح دشمن دار باشد عاریت
دل بسوی جنگ دارد عاقبت.
مولوی.
، متنفر ونفرت کننده. (ناظم الاطباء). شنف. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دشمن کام
تصویر دشمن کام
کسی که حالش موافق حال دشمن است مطابق آرزوی خصم بد بخت تیره بخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشمن شکن
تصویر دشمن شکن
آنکه بر دشمن چیره گردد کسی که خصم را مغلوب سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشمن شدن
تصویر دشمن شدن
کینه و خصومت یافتن با کسی، عداوت پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشمن یار
تصویر دشمن یار
خائن
فرهنگ واژه فارسی سره